باید نوشت

مدت‌هاست که هوای نوشتن دارم.

می‌خواهم که بنویسم و در معرض خوانده‌شدن قرار بگیرم. دوست دارم دیگران هم افکار آشفته‌ی مرا بشنوند. بلکه کسی پیدا شود که در این میان راه را به من راه گم‌کرده نشان‌دهد. نمی‌دانم که این آرزویی بزرگ است یا نه. ولی به هر تقدیر، سوال‌های زیادی ذهن مرا مشغول خود کرده‌اند که بایستی به آن‌ها پاسخ‌داد.

ذهن ما اگر به پاسخ سوال‌های درونی خود نرسد، هر روز بیمار و بیمارتر می‌شود. تا زمانی که از هدف اصلی خویش باز می‌ماند که همانا مشکل گشایی و حل مسائل است باز ماند.

این وبلاگ را درست کردم، تا ناشناس باشم. ببنیم که تا چه حد می‌توانم دوستانی که هم‌اکنون دارم را دوباره جذب کنم. تا چه حد می‌توانم دوستان جدید بیابم. می‌‌خواهم بدانم که این روزگار چه ارزشی برای اندیشه‌های کوچک و بزرگ من قایل است. و فراتر از این‌ها می‌خواهم بدانم که در این مسیر می‌توانم راهی را که به دنبال آن هستم بجویم یا نه!

می‌خواهم از همه چیز بنویسم: از عشق و عرفان، از فلسفه، از علم، از سیاست، از روزمرّگی‌هایی که همگان درگیر آنیم، ...

می‌خواهم گمنام بنویسم و گمنام بمانم. در این میانه اگر کسی من را شناخت، بداند که من نه به قصد مبارزه اینجا هستم و نه به قصد ارشاد کردن و ارشاد شدن. نمی‌‌خواهم کسی را گمراه کنم، ولی شاید گمراه باشم و راه گم کرده! به خیلی از چیزها شک‌دارم و باید این شک و تردیدها را از میان بردارم، تا گام‌هایی که بر ‌می‌دارم استوار باشد.

من به قصد یافتن دوست و هم صحبت نمی‌نویسم. من تنها می‌نویسم، چون این تنها راه من است برای ارتباط بدون ترس از قضاوت کردن و قضاوت‌شدن.

من می‌نویسم، چون باید نوشت!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر